نبض خیس
چـه اشـتـبـاه بـزرگـی سـت تـلـخ کـردن زنـدگـیـمـان بـرای کـسـی کـه در دوری مـا ، شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سـپـری مـی کـنـد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - چون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد. چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ پدر : خوب هر چی ملا یادت داده رو ول کن فقط یک گناه وجود داره اونم دزدیه و السلام .هر گناه دیگه ای هم نوعی دزدیه . اگر مردی رو بکشی یک زندگی رو می دزدی حق زنش رو از داشتن شوهر می دزدی .وقتی دروغ می گویی حق کسی رو از دانستن حقیقت می دزدی وقتی تقلب می کنی حق رو از انصاف می دزدی. می فهمی...؟ روزی میرسد که در خیال خود جای خالی ام را حس کنی در دلت با بغض بگویی : “ کاش اینجآ بود “ اما مَـن دیگر . . . کمی عوض شدم؛ دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛ به کسی تکیه نمیکنم .؛ از کسی انتظار محبت ندارم؛خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛ سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم… تلخ ترین خرید دنیا،خرید عصا برای پدرم بود... چه سنگدل است سیری که گرسنه ای را نصیحت می کند تا درد گرسنگی را تحمل نماید. ... - جبران خلیل جبران دائم شکر گذار باشیم که : دوستت دارم... دوستت دارم! دوستت دارم... دیگر نمیتوان به این جمله اعتماد کرد... چون عادیــ شده است.راستو و دروغشــ را نمیتوان تشخیص داد. . مسئله اینجا تمام نمشود .مهم ترین نگرانی وقتی است که میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد, با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند. . . . که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از کجا میدانستم که مسافر
Design By : Night Melody